بیابه دیدن من ای دوست
بیاکه بی تودلم تنگ است
درون پیله ی تنهایی 
بال پروانه ئیم بیرنگ است

قدمت هست روی چشمانم
بیاغریبه نیستیم با هم
درون خانه ی من نان نیست
کمی غصه هست می خوریم با هم

برخطوط عمیق صورت من
می دودتندبرق چشمانت
پیرترگشته ام دراین مدت
خواندم از یاس عمق چشمانت

چای خودرابنوش فرصت نیست
حرفهای نگفته دردلم دارم
طبق معمول دست گیروبخند
که خیالات خام درسرم دارم

دگرازیادبرده ام خنده
ردی ازشوق درنگاهم نیست
ازدرون رنج می کشم ارام
جزتوای دوست کس پناهم نیست

زندگی هست سوژه ی خوبی 
که بخندیم برروال آن
تابفهمیم معنی آن چیست
می رسدلحظه ی زوال آن

بازازمن مکن گله ای دوست
که چراباز می کنی فریاد ؟
چرک اززخم می کندسرباز
درداگرنیست کی کنم فریاد؟

زیرابرسیاه ذهن من
گشته خورشیدروشنی پنهان
کاری ازاین سکوت برنمی آید
تابه کی دردخودکنم پنهان؟

درنگاهم پراز بیانیه
من شکایت ازاین جهان دارم
سر خودرامده تکان ای دوست
حق کشته دراین میان دارم

سهمم اززندگی نگاهی بود
که نمی دیدنقشی ازرویا
لحظه هایی تهی وسردرگم
قطره ای گم شده دراین دریا

من توان وتحملم سررفت
برمن این زندگی حرام شده
بسکه ازروزگارخوردم چوب
چوب خطم دگرتمام شده

من همین چندروزه مهمانم
دمبدم مرگ روبرویم است
نه زبیماری است نه پیری
علت مرگ زنده بودن است !

کمکی ازتوبرنمی آید
بعدمرگم مرامبرازیاد
آخرین شعرمن بخوان آن روز
روی قبرم نویس رفته به باد



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






 

نوشته شده توسط فرزانه طاهری در برچسب:ادبیات ,شعر,شعرفرزانه,غزل فرزانه طاهری,شعر فرزانه طاهری عکس,عکس شاعرانه,عکس باشعر,آپلود,دانلود,سرگرمی,ادبیات ,شعرکلاسیک,

ساعت موضوع <-CategoryName-> | لینک ثابت